سفارش تبلیغ
صبا ویژن

السلام علیک یاامیرالمومنین
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

  با سلام مطلبی که در ادامه مطالعه خواهید نمود مقاله ارزشمندی است که توسط یکی از اساتید عزیز دانشگاه تهران در اختیار حقیر قرار گرفته است از آنجایی که محتوای آن را به فهم خود ارزشمند دیدم علی رغم آنکه ارسال این گونه مطالب برای عموم افراد معمولا برای شخصیت ارسال کننده تبعاتی را به دنبال دارد ترجیح دادم بخشی از  مطالب مذکور را به سمع و نظر همه برسانم شاید در این میان برخی را به فکر وادارد و شاید موجب شود برخی از ما در جهت اصلاح افکار و سبک زندگی خود گام هایی را برداریم. 

فراموش نکنیم که به فرمایش امیرالمومنین:

 آن که منکر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مرده ای در میان زندگان است

5) تأملی درباره علل فردی و اجتماعی گسترش بدحجابی و کلیت فرهنگ مدرن

 

اگرچه این مقاله تا بدینجا صراحتاً از «علت بدحجابی» سخن نگفته است امّا ناگفته پیداست که سیاق مقاله و تعریفی که از بدحجابی ارائه کرده است به گونهای است که دیگر سخن گفتن از «علت بدحجابی» موضوع روایی نیست. در حقیقت تبیین فرهنگی پدیدهی بدحجابی به عنوان «کلیتی فرهنگی که از لایههای فکری و نظری تا هنجارها و توصیههای عملی تشکیل شده و خود بخشی از یک کلیت فرهنگی بزرگتر به نام فرهنگ مدرن است» راه را بر تبیینهای روانشناسانهای که سعی در علتیابی بروز این پدیده در تحلیل فرد به فرد هستند میبندد و مسأله را بیشتر در بعد کلان فرهنگی جستجو میکند. نهایتاً در این حوزه میتوان از دلائل روانشناختی و جامعهشناختی «علت پذیرفته شدن این نظام فرهنگی نو» توسط افراد و «ترویج فرهنگی» آن سخن گفت. در زیر آنچه دربارهی «مکانیزم گسترش این فرهنگ» در بضاعت نگارنده بود آورده میشود 

 

شاید بصورت خلاصه بتوان چند دسته دلیل اجتماعی مؤثر بر ترویج این فرهنگ را در اینجا کنار هم فراهم کرد. یکی از اینها

«بقایای فرهنگی نظام طاغوتی» است. تعداد نه چندان کمی از مردم ما بخصوص در شهرهای بزرگ و بخصوص در بخشهای مرفهنشین هنوز از نظر فرهنگی به فرهنگ طاغوتی خویش دلبستهاند. خانوادههای سلطنتطلبان و اصطلاحاً «شاهیها» که به یکباره نیست و نابود نشدهاند بلکه فرهنگ خویش را به نسلهای بعدی سپردهاند و اکنون به واسطه توان مالی و نمایش ثروتی که دارند از طیفهای مؤثر بر فرهنگ عمومی جامعه به شمار میروند. دلیل عمدهی دوم شاید «منازعات سیاسی و حضور فعال جریان سیاسی غربگرا» باشد. جریان اصلاحات به واسطه منشأ غربگرای آن خواهی نخواهی مدخل جریان یافتن ادبیات سیاسی و فلسفی مدرن در جامعه شد و مفاهیمی نظیر «دین عرفی یا سکولار» و «تساهل و تسامح» و «دین خشونتگرا» و «جامعه مدنی» و «آزادی» مبنای مورد نیاز برای پذیرفته شدن باقی اضلاع تفکر مدرن بخصوص در حوزهی فرهنگ را بوجود آورد. انتخابات اخیر به عقیده من تا حد خوبی نمایشدهندهی این دوگانگی فرهنگی امروز جامعهی ایرانی است. دلیل جامعهشناختی سوم هم به نظر من «حضور عینی ساختارهای اقتصادی و آموزشی و سیاسی و فرهنگی غربی در ایران» است. ساختارهایی نظیر بانک و بورس و دانشگاه و حزب و فرهنگسرا و سینما و روزنامه عیناً با فرهنگ و آیین مختص خود وارد جامعهی ما شدهاند و به همان شیوه هم به کار گرفته میشوند. حتی صداوسیمای ملی هم، چه در قالب برنامهها و چه در کلیت محتوایی پیامی که به مخاطب ارسال میکند هنوز الگوهای غربی را بیشتر از همه چیز به رسمیت میشناساند.

دلیل چهارم هم به گمانم «هجمهی فکری و فرهنگی و سیاسی رسانهای» در قالب «کتاب و فیلم و سایت و شبکه تلویزیونی» است که بیگمان واضحترین علت چهارگانه است
 
 
ب) دلایل روانشناسانه: 

اولین دلیلی که درباره علل فردی پذیرفته شدن این فرهنگ نو میتوان مطرح کرد

 «ضعف تربیت دینی» است. واقعیت این است که ما هیچ چیز از تربیت دینی نمیدانیم و عملاً کودکانمان را یله و رها به دستان روزگار میسپاریم تا چه بر سرش آید. آن اندک بضاعتی هم که نه در خانوادهها بلکه در مهدها و کودکستانها و دبستانهاست همه برآمده از سبک و سیاقی غربی است و نسبتی با «تربیت دینی» ندارد. عملاً کودک دیندار ما تا پایان نوجوانی چیز چندانی از کلیت دین جز چند حکم فقهی که به گوشش خورده نمیداند و این ضربه بزرگی برای نسلهای آینده ماست. دلیل روانشناختی دوم حقیقتاً «ناکارآمدی فرهنگ دینی فعلی در طراحی و ترویج مدل کارآمد ارضای عاطفه و نیاز جنسی» است. اگر روزگاری اعتقاد بزرگی چون شهید مطهری بر این بود که اگر ما فکر ناب به جوان خود ندهیم او سراغ افکار آلوده میرود امروز مسأله گستردهتر از پیش است. فکر دینی ما باید به حوزهی عمل کشیده شود و نظامی هماهنگ از اندیشه تا عمل طراحی کند تا بتواند با دستگاه فرهنگی مقابلش که از پشتوانههای نظری و فلسفی تا دستورالعملهای ریز حیات روزمره را گرد هم آورده، همآوردی کند. امروز ما نه به خطابه و اندرز بلکه به یک مدل کارآمد زندگی جوان مسلمان نیاز داریم تا بتواند به نحو ممکن و آسانی نیازهای او را برآورده کند. زمانیکه عرف جامعه در ازدواج همان تفکر سنتی «ماشین و مسکن و درآمد» برای پسر است، این چه جفای عظیمی در حق جوانی در عنفوان بیست و چند سالگی است که انتظار سرمایهی صدمیلیون تومانی از او داریم و لاجرم چون کف دست مو ندارد، او را به تقوا و خویشتنداری دعوت میکنیم؟ گرچه در نهایت امر تبرئهی هیچ ارادهای به خاطر علل روانشناختی و جامعهشناختی جایز نیست، اما خانوادهها و مسئولین ما باید بدانند که امروز هنجارهای سفت و سخت شبه دینی عرف سنتی ما دیگر آنچنان قوت انحصاری سابق خویش را ندارد و فرهنگ معادلی در حال روییدن است که تمام مایحتاج اولیهی حیات عادی زندگی جوانان را برآورده میکند و آنچنان جامع و مانع در تمام حوزههای فکری و عملی مدون گشته که بعد چندی آنچنان دستشان از جوانانشان کوتاه خواهد شد که هیچ حرف یکدیگر را نخواهند فهمید و حتی چندی بعدتر فرزندان خویش را از فرط استحاله در فرهنگ جدید، بازنخواهند شناخت.

توجه به تودهی عظیم ملازادهها و سپاهیزادهها که راهی ضد پدران خویش را برگزیدهاند شاید شاهد خوبی باشد که ضعف خویش را در این بخش جدی بگیریم 

دختر ایرانی که از پانزده سالگی در اوج نیاز عاطفی خویش است چگونه احساسات عظیم زنانهاش را که قرار بوده خانوادهای را سیراب و زنده کند بیشتر از ده سال در خود سرکوب کند و منتظر بنشیند که «شاید» مردی هم کفو او از راه برسد و او عشق بیریای خویش را نثار او و فرزندانش کند؟

مگر حدیث معصوم را نشنیدهاید که دختر بالغ میوهی رسیدهی بر درختماندهای است که هرچه چیده نشود فاسد میشود؟

این حرفها توجیه عمل هیچ جوانی نیست اما به واقع کی و کجا ما بر «ایمان» جوانانمان افزودیم که امروز از آنها میخواهیم که صبر و تقوا پیشه کنند و مدل اسفبار بیبندوباری جنسی و اخلاقی و عاطفی غربی را نپذیرند

 

کجا به تربیت آنها پرداختیم که حالا از او میخواهم ثمر دهد؟ کجا برای او وقت گذاشتیم و پای حرف و درددل او نشستیم و به او محبت کردیم تا حداقل بداند که دردش را میدانیم؟ این درد نسل سوم انقلاب است که پدری نسل اولی دارد که گرچه بیرون خانه ستون خیمه یک بخش نظام و انقلاب است اما در خانه پدری به غایت بیاثر و کماثر است و هیچ از پدری نمیداند. نسل سومی کی پدرش را در خانه دیده و کجا با او به مسافرت و گردش رفته و چه زمانی با او صمیمانه به درددل نشسته تا طعم داشتن پدری از نسل اول را چشیده باشد و محبت او را به دل بگیرد و او را الگوی خویش بداند و به وجودش افتخار کند؟ آیا بهتر نیست که به جای درآوردن پروندههای عریض و طویل آقازادهها و این مایههای شرمساری را به رخ این و آن کشیدن کمی به فکر آقازادههای خود و آقازادههای همهی ملت ایران باشیم؟ حداقل آن این نیست که لااقل از این راه قطر پروندههای سالهای بعدی جمهوری اسلامی را کمی کم کاهش میدهیم؟

 مخلص کلام اینکه تا زمانیکه مدلی کارآمد که بتواند در عین اینکه نیاز جوانان را حل میکند از لایههای پشتیبان نظری کاملی برخوردار باشد که انگیزه لازم را بوجود آورد و با آداب و دستورالعملهای مشخص اجرایی از سالها پیش از ازدواج تا سالها پس از ازدواج، سنجهها و معیارهای سلوک دینی را در عینیت حیات بشری تعلیم دهد – و نه مثل احکام فقهی ما که اگر یافتن استفتای مورد نظر ایکس ساعت وقت بگیرد رمزگشایی و تطبیق وضعیت پاسخ اعلام شدهی استفتا ایکس به توان دو ساعت وقت میگیرد و نهایتاً هم در عمل آدم میماند که چه کار کند!- و در عین حال بر وضعیت اقتصادی و اجتماعی امروز جامعه نظیر درآمد جوان، تحصیل جوان، ذهنیت خانوادهها و ... منطبق باشد و در صورت لزوم به آمادهسازی بستر جامعه برای ایجاد زمینهی فرهنگی و اقتصادی لازم برای پیاده شدن این مدل بپردازد که خود ممکن است سالها به طول انجامد

راه رهایی از انجام نافرجام مدرنیتهی امریکایی

آنچه از آن میگوییم نه بیعفتی و بیبندوباری و اوج فحشای امریکایی که نوعی بسیار ابتدایی و تقلیلیافته از فساد عالمگیر جنسی در ایران است که خود را بصورت «بدحجابی» و «دوستی نامحرمان» در نسل جدید ایرانی نشان داده است.گرچه بین بدحجابی امروز دختران ایرانی و هرزگی جنسی دختران امریکایی فاصله بسیار است اما با توجه به سیر تکخطی توسعهای که غربیان و غربگرایان برای تاریخ جهان «کشف» کردهاند و تمایل دارند در ممالک جهان سومی و بالاخص ایران انحرافی از این «قانونِ لاجرم متحقق در عالم امکان» صورت نگیرد، این هردو نسخهی ایرانی و امریکایی سر و ته کرباسی واحد به نظر میرسند

. این یعنی اینکه «اگر بخواهیم مدرن شویم لاجرم رو به سوی غایتی امریکایی داریم» این نه تنها از این نظر است که آرمان دیگری در ذهن روشنفکران و رهبران تجددخواه ایران نمیگنجد بلکه از این نظر هم هست که مدرنیته اصولی دارد که لاجرم به چنین غایتی منتهی میشود و مگر غیر از این است که وضعیت امروز امریکا نه توسط اندیشه تجددخواهان که توسط رشد طبیعی جامعهی امریکایی محقق شده است؟

امر جنسی در جامعهی امریکا نه تنها «باید آزاد و بیقید» باشد بلکه آزاد بودن آن از «لوازم اساسی گردش چرخ اقتصاد و پیشرفت همهجانبه» جامعهی امریکاست.

شاید پیش از آنکه «ناچار» شویم که به «تمامی لوازم توسعه» تن در دهیم باید چارهای بیندیشیم... شاید پیش از آنکه ناچار شویم که تکلیف خود را با چیزهایی مانند «همجنسبازی» معلوم کنیم باید چاره ای بیندیشیم .


[ جمعه 90/4/17 ] [ 7:3 صبح ] [ Mohajer 145 ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 66
کل بازدیدها: 362858