سفارش تبلیغ
صبا ویژن

السلام علیک یاامیرالمومنین
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

ما ایرانی ها همه تام کروز رو می شناسیم ولی قهرمانان ایران رو نمی شناسیم این داستان فیلم نیست واقعی است.

می خوام با قهرمان واقعی وطن پرست گمنام ایرانی آشنا بشید و اینکه چطور برای ایر
ان جان داد.

با جوان ترین استاد خلبان نیروی هوایی ارتش ایران سرلشکر خلبان، « علی اقبالی دوگاهه»و داستان عجیب شهادتش بیشتر آشنا شوید . وی در 25 سالگی استاد خلبان جنگنده 
F-5 و در 27 سالگی با درجه سرگردی جزو افسران ارشد نیروی هوایی ارتش ایران شد. سرلشگر خلبان«عباس بابایی» و سرلشگر خلبان «مصطفی اردستانی» از شاگردان تحت آموزش ایشان بودند .

آموزش درآمریکا :
وی تکمیل دوره خلبانی را به مدت 220 ساعت در سال 1347 در پایگاه هوایی ویلیامز شهر فنیکس ایالت آریزونای امریکا را به پایان رساند و کسب رتبه نخست در بین بیش از 400 دانشجوی خلبانی از کشورهای مختلف به عنوان خلبان نمونه این پایگاه را از آن خود نمود . همچنین در سال 1353 جهت گذراندن دوره کارشناسی تفسیر عکس های هوایی و مدیریت اطلاعات و عملیات هوایی مجددا به امریکا اعزام گردید . ادامه مطلب...

[ دوشنبه 91/4/26 ] [ 11:27 عصر ] [ Mohajer 145 ] [ نظرات () ]

همیشه دلم می خواسته و می خواهد که در فضای سایبر اثرگذار باشم.
و همیشه هم به این ابزار، به دید منبر نگاه کرده ام اما یک تفاوت مهم دارد این منبر با منبر رسول الله صلوات الله علیه
و آن هم قداست آن منبریست که جایگاه وعظ رسول گرامی اسلام، ائمه اطهار و بزرگ عالمان دینی بوده است.
روضه خواندن روی این منبر، بلدیت می خواهد.
حدیث گفتن روی این منبر، بصیرت می خواهد.
موعظه کردن در این فضا، تخصص می خواهد.
الان هم که بحمد الله همه برای خودشان متخصصی شده اند.
در این شرایط و با وجود دغدغه های حضرت امام خامنه ای حفظه الله تعالی مبنی بر سر و سامان دادن فضای مجازی، کمبود یک مجتهد سایبری و یا هیئت مجتهدین سایبری احساس می شود که بتوانیم به آنها مراجعه کنیم.
از آنها استفتاء کرده و کسب تکلیف کنیم.
کسانی که در صورت نیاز فتوای جهاد سایبری بدهند.
و یا عملیات استشهادی مجاهدین سایبری را سازماندهی کنند.
سر خود نمی شود منبر رفت.
سر خود نمی شود جهاد سایبری کرد.
سر خود نمی توان دست به عملیات استشهادی در فضای سایبر زد.
باید کسی باشد که از او تقلید کنیم و او مجتهد ما در فضای سایبر باشد.


[ دوشنبه 91/4/12 ] [ 9:34 عصر ] [ Mohajer 145 ] [ نظرات () ]


[ دوشنبه 91/4/12 ] [ 9:30 عصر ] [ Mohajer 145 ] [ نظرات () ]
جلیلی: اثبات حقانیت گفته‌های ایران، یکی از خواسته‌های ماست.
اشتون: چرا؟
جلیلی: مردم ایران، مردم غیوری هستند و یکی از مطالبات آنها، اذعان شما به حقانیت ماست.
اشتون: زنان ایرانی هم غیرت دارند؟
جلیلی: بله. زنان ایرانی دوشادوش مردان، در پیروزی انقلاب سهیم بوده‌اند. به عنوان نمونه، دو سال پیش، پرفروشترین کتاب ایران درباره خاطرات دختر 16 ساله‌ای بود که از شهر خرمشهر دفاع می‌کرد.
اشتون: نه. منظورم درباره شوهرانشان است.
جلیلی: خوب، بله. غیرت یک مساله دو طرفه است.
اشتون: مثل غیرت شوهرها به لباس پوشیدن زنهایشان؟
جلیلی: بله.
اشتون: [ذوق کرده است] یعنی زنهای ایرانی با ازدواج مجدد شوهرشان مشکل دارند؟
جلیلی: در اسلام چند همسری محدود و مقید است و براساس ضرورتهای اجتماعی مجاز دانسته شده.
اشتون: یعنی مردهای مسلمان نمی‌توانند با زنهای مسیحی ازدواج کنند؟
جلیلی: با شرایط خاصی بله، می‌توانند.
اشتون: بر فرض، شرایط یک مرد ایرانی مثل شما چیست؟
جلیلی: برای بار چندم عرض می‌کنم. به رسمیت شناختن حق غنی‌سازی اورانیوم...
اشتون: [صحبتهای جلیلی را قطع می‌کند] ببخشید اینها را که بارها گفته‌اید! در کشوری که زنان حق تصمیم‌گیری ندارند؛ صحبت از حق هسته‌ای چه معنایی دارد؟
جلیلی: ما درباره حقوق بشر آماده گفتگو هستیم. اما همین جا می‌گویم که زنان در ایران، حق تصمیم‌گیری کاملی دارند؟
اشتون: مثلاً در ایران، زن می‌تواند از مرد خواستگاری کند؟
جلیلی: بله. ممکن است. اصلاً حضرت محمد(ص) با خواستگاری جناب خدیجه (س)، با ایشان ازدواج کرد. حتی ممکن است مثل ازدواج ایشان، زن سن بیشتری از شوهرش داشته باشد.
اشتون: آقای جلیلی، بزنم به تخته کلام شما آنقدر شیرین است که اگر هزار بار هم تکرارش کند؛ حلاوت دیگری دارد. اما فکر می‌کنید اگر یک نفر ایرانی، مثلاً با شرایط شما، با خواستگاری یک زن مسیحی مواجه بشود؛ چه جوابی می‌دهد؟
جلیلی: شما مذاکره را برای مذاکره می‌خواهید. این رویه به بن‌بست رسیده است. برای ما اثبات حقانیت ایران ...
اشتون: [صحبتهای جلیلی را دوباره قطع می‌کند] پاسخ سؤال من را ندادید.
جلیلی: به رسمیت شناخته‌شدن حقوق هسته‌ای ایران ...
اشتون: [صحبتهای جلیلی را سه‌باره قطع می‌کند] من همه حقوق شما را به رسمیت می‌شناسم. جواب سؤال من را ندادید!
جلیلی: خوب، احتمالاً جواب منفی می‌دهد.
اشتون: چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جلیلی: برای اینکه بیشتر مردان ایرانی «ز ذ» هستند.
اشتون: «ز ذ»؟!!
جلیلی: مسیر مذاکرات را منحرف نفرمایید. همکاری ایران با شش کشور، منوط به قرار گرفتن در موضعی عادلانه و منطقی است...
جلیلی به صحبتهایش ادامه می‌دهد. اشتون به فکر فرو رفته و روی کاغذ جلویش خط خطی می‌کند و می‌نویسد: Z Z!

[ دوشنبه 91/4/12 ] [ 9:24 عصر ] [ Mohajer 145 ] [ نظرات () ]

روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.

کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت : اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.
این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه
انداخت. ولی چیزی نگفت !
سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.
تصور کنید اگر شما آنجا بودید چه کار می کردید ؟ چه توصیه ای برای آن دختر داشتید ؟
اگر خوب موقعیت را تجزیه و تحلیل کنید می بینید که سه امکان وجود دارد :
1ـ دختر جوان باید آن پیشنهاد را رد کند.
2ـ هر دو سنگریزه را در بیاورد و نشان دهد که پیرمرد تقلب کرده است.
3ـ یکی از آن سنگریزه های سیاه را بیرون بیاورد و با پیرمرد ازدواج کند
تا پدرش به زندان نیفتد.
لحظه ای به این شرایط فکر کنید. هدف این حکایت ارزیابی تفاوت بین تفکر منطقی و تفکری است که اصطلاحا جنبی نامیده می شود. معضل این دختر جوان را نمی توان با تفکر منطقی حل کرد.
به نتایج هر یک از این سه گزینه فکر کنید، اگر شما بودید چه کار می کردید ؟!
و این کاری است که آن دختر زیرک انجام داد :
دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.
در همین لحظه دخترک گفت : آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم ! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است....
و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.
نتیجه ای که 100 درصد به نفع آنها بود.
1ـ همیشه یک راه حل برای مشکلات پیچیده وجود دارد.
2ـ این حقیقت دارد که ما همیشه از زاویه خوب به مسایل نگاه نمی کنیم.
3ـ هفته شما می تواند سرشار از افکار و ایده های مثبت و تصمیم های عاقلانه باشد

 


[ دوشنبه 91/4/12 ] [ 9:15 عصر ] [ Mohajer 145 ] [ نظرات () ]
          

.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 40
بازدید دیروز: 28
کل بازدیدها: 370811