*** 4- درباره انتقاد از معصومین(ع) ***
درباره انتقاد از معصومین(ع) هم جای بحث مفصلی دارد که چنین مواردی اکثراً در مقام آموزش و رشد امت بوده است و نیز در مواردی است که به بیان حکم خدا و یا اجرای فرامین الهی مربوط نباشد. والا شما خوب میدانید هیچ شیعهای به صورت مطلق انتقاد از معصوم(ع) را صحیح نمیداند. اما آنچه را شما از قطعات تاریخ امثال «حباب» فرمودید ما نیز دیدهایم و گفتهایم. ولی چون اکثر کسانی که در تاریخ از پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) انتقاد میکردند از منافقین بودهاند، لذا آنان را بیشتر بیان کردهایم. همچنین مواردی را هم دیدهایم و گفتهایم که معصومین(ع) چنین یارانی هم داشتهاند که نسبتشان با معصوم(ع) از نسبت حضرت موسی(ع) با خضر(ع) بهتر بوده است.
مانند «حضین ربعی» در جنگ صفین که در میان گفتگوی یاران امیرالمؤمنین(ع) در حضور آن حضرت برای پذیرش حکمیت یا ادام? جنگ، برخواست و گفت: «ای مردم، به راستی این دین بر پایه تسلیم نهاده شده، پس با قیاس آن را پراکنده نکنید و با دلسوزی بیجا نابودش مسازید. ... ما در میانه خویش دعوتکنند? بر حقّی داریم که ورود و خروجش را در هر معرکه و در هر مورد دیده و ستودهایم، و او در گفته خویش راستین و بر کرد? خود امین است، پس اگر او گوید: نه، ما نیز گوییم: نه، و اگر او گوید: آری، ما نیز گوییم: آری.» (ثُمَّ إِنَّ الْحُضَیْنَ الرَّبَعِیَّ...؛ وقعة الصفین/485؛ و ترجمه آن با نام «پیکار صفین»، ترجمه: پرویز اتابکی)
یا مانند آن شیعه تنوری که وقتی امام صادق(ع) به او فرمود: کفشت را در بیاور و داخل تنور شو، بدون تامل این کار را کرد، و به شخصی که از خراسان آمده بود و حضرت را به قیام دعوت میکرد، فرمود: در خراسان شما چندتا از اینگونه شیعیان دارید؟ گفت: یکی هم نیست! (فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ ع: أَلْقِ النَّعْلَ مِنْ یَدِکَ وَ اجْلِسْ فِی التَّنُّورِ...؛ (مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص237)
و مانند عبدالله بن ابی یعفور که به امام صادق(ع) عرض کرد: اگر شما اناری را دو نیم کنی و بگویی نیمی از آن حلال و نیمی دیگر حرام است، من شهادت میدهم که همینگونه است و حضرت دو بار به او فرمودند: «رَحِمَکَ اللَّهُ رَحِمَکَ اللَّهُ»(رجال کشی/249).
آیا به نظر شما ایرادی دارد بهجای آنکه منتقدین معصومین(ع) (نه مشورت دهندگان) را مورد توجه ویژه و الگو قرار دهیم و بر طبل جواز انتقاد بر معصوم(ع) بکوبیم، شیعه تنوری را تبلیغ کنیم و مبانی آن را بیان کنیم؟ آیا ایرادی دارد که چنین قلههایی را جوانان بامعرفت ما بهتر میپسندند؟ شما چرا ناراحت میشوید آسیبهای انتقاد از معصومین(ع) را ذکر کنیم که این یک واقعیت بوده است که اکثر انتقادکنندگان یا از منافقان بودند و یا از معاندان شدند؟
*** 5- درباره حق مردم بر ولی بر اساس روایتی از امیرالمومنین(ع) ***
اما درباره «حق مردم بر ولی بر اساس روایتی از امیرالمومنین(ع)» چند سال پیش در دانشگاه امام صادق(ع) تصریح داشتهایم، اما در این باره چه زمانی باید تاکید ورزید؟ آیا اگر حقی ضایع نشده باشد بر طبل «حق مردم بر ولی» کوبیدن یک فریب برای شوراندن مردم و یا القای فضای نامطلوب سیاسی نیست؟ آیا شما یادتان نیست وقتی کسانی امثال سروش و اصلاح طلبان به خارج گریختند، ابتدا همینگونه، بدون آنکه جایی داشته باشد، بر حق مردم در مقابل ولی تاکید افراطی میکردند؟ آیا شما متوجهید در زمانی که فتنهگران و دشمنان میخواهند نظام را به خوردن حق مردم متهم کنند، تاکید زیادی بر این اصل چه بار سیاسی دارد؟
جوانان ما از درک سیاسی بالایی برخوردارند و نه تنها معنای «کَلِمَةُ حَقٍّ یُرادُ بِهَا الباطِل» را میدانند بلکه مصادیق آن را هم میشناسند. لذا برخی از کلمات شما را تا در کنار کلمات آنان میبینند، برنمیتابند و دردمندانه شما را ضد ولایتفقیه مینامند و البته چنین اتهامی نارواست، ولی به سخنان خود نیز توجه بیشتری بفرمایید. حتماً شما بهتر از بنده میدانید کافی است کلمه حقی در جای خود بیان نشود، به گونهای که نتوان به صورت معقول از اراده حقِ آن دفاع کرد، در این صورت مصداق «یراد بها الباطل» قرار خواهد گرفت. شما در کتابخانه مشغول مباحثه علمی نیستند، بلکه در صحنه سیاست مشغول اعلام موضعید. پس باید تمام لوازم باطل سخن صحیح نابجای خود را بپذیرید.
بنده به صورت جدی نگران این مطلب هستم که بیانات شما در زمینههای فوق، حلقهای از سلسله بافتههای ضد رهبری باشد که در انواع نامهنگاریها، صحبتهای تلویزیونی و سایتها رواج پیدا کرده است. و حکایت از یک برنامه حسابشده در پشت پرده دارد که نوعاً از جانب نیروهای سابقاً اصولگرا مطرح میشود. نمیدانم اینگونه سخنان ضعیف، که مدتی است به حاشیه زدن علیه رکن اساسی نظام ما مشغولند، دنبال چه اهدافی هستند؟ و اینگونه حرکات در کدام اتاق فکر برنامهریزی شده است؟
شاید یکی از فرقهای اساسی ما و شما در این باشد ما ولایت را مهمترین حافظ حق و منافع مردم میدانیم و معتقدیم ولی فقیه بیش از هر عنصر دیگری از قبیل رسانهها، نخبگان سیاسی و یا احزاب تضمینکننده و تحقق دهنده حقوق مردم میباشد. به همین دلیل تصور میکنیم وقتی بر اقتدار ولایت تاکید مینماییم، عامل ضمانت احقاق حق مردم را نیز تقویت کردهایم. جوامع دمکراتیک غربی با وجود رسانههای به اصطلاح آزاد و احزاب به اصطلاح مردمی و نخبگان سیاسی به اصطلاح منتخب مردم، کجا توانستهاند حقوق مردم را حفظ نمایند؟
*** 6- درباره ملاک بودن استقبال دشمن از مواضع اشخاص ***
اما درباره اینکه عرض بنده را مردود شمردهاید که گفتهام «ما باید ببینیم مواضع کدام یک از نامزدها در بیبیسی با اشتیاق پوشش داده میشود و به این افراد رأی ندهیم» و گفتهاید استقبال دشمن ملاک نیست، متاسفانه بنده نمیتوانم نظر شما را قبول کنم.
اولا به دلیل نظر حضرت امام(ره) که برایم حجت است؛ که فرمودهاند: «و ما هم نباید توقع داشته باشیم که اینها برای ما خوب بگویند، اگر خوب بگویند، معلوم میشود ما خیانتکاریم! ... اگر چنانچه امریکا از ما تعریف کند و روزنامههای امریکا از ما تعریف کنند، آن وقت است که باید مردم بگویند این چه است قضیه؟»(صحیفه امام، ج9، ص527) و در جای دیگری فرمودهاند: «منحرفین هرچه شما را بدگویی کنند برایتان بهتر است. مصیبت آن وقت بود که از شما تعریف کنند. اگر چهار مرتبه امریکا ... تعریف کنند از یک کسی، تعریف کنند از یک چیزی، وقتی تعریف کردند، مردم میفهمند این عیبی دارد که اینها تعریف میکنند از او، لکن خدا خواسته است که اینها نفهمند.»(صحیفه امام، ج17، ص250-بیانات در جمع نمایندگان مجلس)
ثانیاً به این دلیل که جدا از اتکاء به فرمایش حضرت امام هر عاقلی میتواند بداهت این موضوع را درک نماید؛ و شما نیز دلیلی بر مدعای خود نیاوردید، جز مثالهایی که قیاس مع الفارق است و ربطی به مانحن فیه ندارد. مانند نامه مقام معظم رهبری برای ابقای یک وزیر که بازتاب گستردهای در رسانههای بیگانه داشته است. آیا شما واقعاً تشخیص نمیدهید که خوشحالی دشمنان ما درباره این نامه بخاطر چه بوده است؟ آیا خوشحالی رسانههای دشمن به خاطر برخورد مقتدرانه و حکیمانه رهبری بوده است یا بخاطر اینکه تصور کردهاند در بالای نظام، ساز مخالفت با رهبری وجود دارد؟ شکی نیست که دشمنان ما به هرگونه مخالفتی که با رهبری باشد، اشتیاق فراوان دارند و این خبر را هم به همین دلیل منعکس میکردند. مواضع شما را هم به همین دلیل در بوق و کرنا میکنند. شما مطمئن باشید هرگاه سخنی ناصواب بگویید و یا حتی سخن صحیحی را نابجا بگویید، بهویژه اگر بوی مخالفت با رهبری بدهد، مورد اشتیاق دشمن خواهد بود و محل امید دشمنان قرار خواهید گرفت که امیدوارم همه آنان را ناامید بفرمایید.
*** 7- درباره تأکید بیش از اندازه بر ولایت ***
اما اینکه فرمودهاید: هر کس ولایت ولایت کند حتماً مشکلی دارد که بیش از اندازه بر ولایت تاکید میکند، باید به عرض برسانم: طبق بررسیهای انجام شده در وصیتنامههای شهدا، همانطور که به طور متوسط در هر وصیتنامهای چهار مرتبه ذکری از اباعبدالله(ع) و کربلا به میان آمده است، چهار مرتبه هم بر ولایت فقیه تاکید و تصریح شده است.(ماهنامه معرفت/شماره 65/ص117) من نمیدانم چرا شهدا در اوج صفای باطن و نورانیت ضمیر که وصیتنامه مینوشتند اینهمه بر ولایتمداری تاکید میکردند؟ آیا آنها در آستانه شهادت از تعادل خارج میشدند یا به اوج تعادل میرسیدند؟
ضمن آنکه حتماً روایت «لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَة»(کافی،ج2 ص18) را هم شنیدهاید. ضمناً باید در آینده درباره اندازه تاکید بر ولایت و تکرار آن با هم سخن بگوییم تا مقدار متعادل آن معلوم شود. سخن گفتن درباره ولایت و بیان حکمتها و اسرار آن تازه در جامعه ما آغاز شده است و شما در مقابل چشمهای حیرتزده دشمنان ولایت خواهد دید که چگونه این اصل نورانی جهانگیر خواهد شد و به هیچوجه با ندانمکاریهای شما و همفکرانتان تضعیف نخواهد گردید.
*** 8- درباره تقدم «تثبیت ولایت» بر «اجرای عدالت» در فرمایش امیرالمؤمنین(ع) ***
اما آنچه به عنوان انحرافات عقیدتی بنده در سخنرانی فاطمیه، بهار امسال، مطرح فرمودید: که بنده اشعری مسلک شدهام و از عقائد شیعی عدول کردهام و «ولایت را بالاتر از عدالت دانستهام»، محض رفع سوء تفاهم به عرض میرسانم بنده نه تنها چنین سخنی نگفتهام بلکه حرفی که بشود چنین برداشتی از آن کرد را هم بر زبان نراندهام؛ و تاکنون جز چند رسانه ضدانقلاب کسی چنین برداشتی از سخن بنده نداشته است و علماء بسیاری از بنده حقیر بخاطر آن سخنرانی تشکر کردهاند. بنده در آن سخنرانی گفتهام: «تثبیت ولایت» بر «اجرای عدالت» مقدم است و سند به قول شما به غایت سست بنده هم نص صریح کلام امیرالمومنین(ع) بوده است که در پاسخ به معاویه که «اجرای عدالت در مورد قاتلان عثمان» را به عنوان شرط بیعت اعلام کرده بود، فرمودهاند: «واجب است بر مسلمانان که هیچ اقدامی (برای اجرا یا اقامه عدالت) نکنند، تا اینکه امامت و رهبری در جامعه مستقر شود؛ و الْوَاجِبُ فِی حُکْمِ اللَّهِ وَ حُکْمِ الْإِسْلَامِ عَلَی الْمُسْلِمِینَ أَنْ لَا یَعْمَلُوا عَمَلًا وَ لَا یُحْدِثُوا حَدَثاً وَ لَا یُقَدِّمُوا یَداً وَ لَا رِجْلًا وَ لَا یَبْدَءُوا بِشَیْءٍ قَبْلَ أَنْ یَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ إِمَاماً عَفِیفاً عَالِماً وَرِعاً عَارِفاً بِالْقَضَاءِ وَ السُّنَّةِ یَجْمَعُ أَمْرَهُمْ.»(مستدرکالوسائل/7/123) حالا این استدلال اگر مشعشع است لطفا احترام کلام حضرت امیر(ع) را نگه دارید. نباید درباره همه موضوعات و مباحث تنها با آنچه خود آموختهاید قضاوت کنید، و اخلاق علمی اقتضاء میکند تا جایی که ممکن است سخن دیگران را حمل به صحت فرمایید.
آنچه درباره انتقاد مالک اشتر نسبت به نصب ابن عباس در آن سخنرانی(رجانیوز/کدخبر:88083) ذکر شد هم، شاهدی بر این ماجرا بود که «حتی برخی از ولایتمداران، علی را متهم به بیعدالتی میکردند.» اگر شما چنین اتهاماتی را به حضرت علی(ع) روا میدانید ما چنین فضایی را موجب غربت علی(ع) میدانیم. البته معلوم است اینکه مالک اشتر چنین سوالی را از علی(ع) پرسیده است، دلیل بر کفر یا نفاق او نیست، ضمن آنکه آنقدر در راه امیرالمؤمنین(ع) فداکارای داشته است، که هیچکس این سؤال او را تضعیف مولا نمیداند. ولی وقتی در آن جامعه، مالک برای چنین مسئله نستباً سادهای دچار اشکال میشود، وای بر حال عموم افراد آن جامعه که چقدر راحت میشد آنها را علیه امیرالمؤمنین(ع) فریب داد. بیان این مطلب برای تحذیر از آن بود که وقتی میتوان نسبت به عدالت علی(ع) تردید در جامعه انداخت، باید مواظبت کرد چنین اتهامات ناروایی در جامعه ولایی ما رواج نیابد. آیا تاریخ برای عبرت گرفتن نیست؟ آیا صرف اینکه «پرسش آزاد است» میتواند ما را نسبت به فضای جامعه و تبعات منفی برخی پرسشگریهای نابجا بیتفاوت نماید؟
آری ما با اینهمه کینهتوزیها و دشمنیها که از جانب منفعتطلبان، و بیخردان داخلی، و جریان استکبار جهانی، نسبت به ولایت فقیه روا شده است، حق داریم نگران مظلومیت مولایمان باشیم. و نظر سید حسن نصراللهِ قهرمان و هوشمند را صحیح میدانیم که مقام معظم رهبری را در ایران مظلوم میدانند.(خبرگزاری فارس؛16 /03 /90) آیا شما دیدگاه سید حسن نصرالله را قبول دارید و برای رفع مظلومیتهای رهبری در بحرانها و در میان خواص بیبصیرت اقدامی کردهاید؟
راستی چرا در همان موقع که سخنرانی بنده ایراد شد این انتقاد را بیان نفرمودید و نبوغ خود را در پیدا کردن اشکالی که کسی بر آن واقف نشده بود آشکار نساختید؟ آیا بنده حق ندارم این سوءظن را به شما پیدا کنم که چون آن سخنرانی در انتقاد از آقای رئیس جمهور که شما مخالف او بودید تلقی میشده، عجالتاً سکوت کردید؟ نکند خدای ناکرده شما هم وارد سیاستبازی شدهاید؟ و یا واقعاً از اتهامات کیهان و رجانیوز ترسیدهاید و یا جو خفقانی وجود دارد؟ پس چرا شما اینچنین راحت میتوانید بنده را تا مرز اشعری مسلکی، انحراف خوارج و گروه فرقان ببرید و کسی به شما کاری ندارد؟ ولی تا یک سایت علیه برخی از مقامات همنظر شما انتقادی وارد بداند محکوم به تعطیلی میشود؟ و اگر کسی علیه ایشان سرمقالهای بنویسد محکوم به دستگیری میشود؟ چرا شما به راحتی میتوانید دانشجویان شریفی را که علیه حکم نابجای مجلس درباره وقف اموال دانشگاه آزاد تظاهرات کردهاند اراذل خطاب کنید و ساندیسخور بنامید، و کسی از همفکران شما به شما تذکری نمیدهد؟ چرا هیچ یک از نمایندگان محترم مجلس که با شما همراهی دارند بیاحترامیها و اهانتهای شما به دیگران را محکوم نمیکنند؟
راستی شما چگونه آن تجمع نابجا بر در خانه بعضیها را میبینید، ولی اینکه آنان با زبان نیشدار خود علیه اساس نظام تبلیغ میکنند را نمیبینید؟ راستی چرا شما دستان لرزان پدر گرامی خود را در برابر «تفسیر به رأی قرآن» میبینید و به حق به یاد دارید، ولی به ناحق «ناراحتی و خشم حضرت امام(ره) در برابر منتظری» را و «آرزوی مرگ کردن امام در برابر سخنان سخیف و ظالمانه منتظری»(صحیفه امام،ج21ص332-نامه به منتظری) را فراموش میکنید و در سخنانی برای او دلسوزی میکنید و به محصور بودن او اعتراض مینمایید؟ البته بنده سوالات بسیار و درد دلهای فراوانی با شما برادر دلسوز دارم که علاقمندم در مجالی دیگر با شما در میان بگذارم.
ولی اساساً برفرض که کسی در سخنانش اشتباهی کرده باشد، چرا اشتباه او را بر سر رقبای انتخاباتی خود میکوبید و وقتی با آنان به مناظره نشستهاید، آنان را به کلام اشتباه دیگری محکوم میکنید؟ آیا این ناشی از تقوای سیاسی شماست؟ آیا سیره پدر گرامی شما این بود که در مقام نقد اینقدر بیدقتی به خرج دهد؟ استاد شهید مطهری، دکتر شریعتی را ـ که آنقدر پر اشتباه میدانست ـ اینقدر به باد اتهام و اهانت نمیگرفت.
بنده وقتی به جسارتهای شما در تصریح بر سخنان باطل مینگرم و سهولت اهانت به دیگران را در سیره شما مشاهده میکنم بیشتر به ضرورت حضور دیگر ولایتمداران انقلابی در مجلس شورای اسلامی پی میبرم که بتوانند با شهامت مقابل کجرویها ایستادگی کنند و بیمهابا از اصول انقلاب دفاع نمایند.
اگرچه اینکه بنده را به جریانهای رقبای انتخاباتی خودتان ملحق کردهاید، و خواستهاید کار خود را آسان کنید و با یک تیر دو نشان بزنید، ولی مطمئن باشید من با تمام جریانهای اصولگرا که مقابل سادهاندیشیهای امثال جنابعالی بایستند و شما از فهرست خود خارج نمایند، همراه خواهم بود و همکاری خواهم کرد.
*** 9- درباره برخی از نمایندگان که ذرهای از درایت سیاسی برخوردار نیستند ***
اما نسبت به اینکه بنده را توهینکننده به خود دانستهاید، شاید مربوط میشود به آن کلام که گفتهام «برخی از نمایندگان که ذرهای از درایت سیاسی برخوردار نیستند.» از شما سوال میکنم اگر بنده این عقیده را نسبت به شما و برخی از نمایندگان همفکر شما داشته باشم و حضور شما را در عرصه سیاست و بر اریکه قدرت و قانون گذاری ناصواب بدانم، چگونه باید ابراز کنم؟ چطور انتقاد از ولی فقیه و حتی از معصومین(ع) به قول شما جایز است، ولی انتقاد از یک نماینده مجلس توهین محسوب میشود؟ بنده که هنوز دست به افشاگری گسترده و بیان انتقادات کامل خود از جانبعالی و همفکرانتان در مجلس شورای اسلامی نزدهام.
اما آیا این درایت سیاسی است که نظر حضرت امام(ره) درباره مفسد فیالارض بودن کسانی که «رأی شورای نگهبان را رد کنند و علیه آن اقدام کنند» را قبول ندارید و یا آن را صریحاً ابراز نداشتهاید؟(صحیفه امام،ج14،ص377) آیا این درایت سیاسی است که رهبری را در خشکانیدن ریشه فتنه مدد نمیرسانید؟ آیا این درایت سیاسی است که در ایام مرگ منتظری نوشتید «به منتظری گفتم اگر پدر من بود وضع شما اینگونه نبود.»(تابناک) آیا نمیدانید امام به منتظری فرمودند: برای اینکه از قعر جهنم نجات پیدا کنید توبه کنید؟(صحیفه امام،ج21،ص331) اگر بنده بپذیرم شما درایت سیاسی دارید، پس باید امام راحل را به دور از درایت بدانم. این نوعی حسنظن است که مواضع غلط سیاسی کسی، تنها به نبود درایت سیاسی تحلیل شود؛ و الا تحلیلهای دیگری هم میتوان داشت. چنانچه حضرت امام در همان نامه، ابتداءً آقای منتظری را به سادهلوحی توصیف فرمودند و سپس در ادامه آن نامه بیان داشتند که شما با این ساده لوحی که دارید، مملکت را به دست منافقان و لیبرالها خواهید داد. راستی شنیدهام اصلاحطلبهای لیبرالمنش، شما را در لیست خود قرار دادهاند؟
برادر بزرگوار همانطور که حضرتعالی در نامه خود مرقوم فرمودهاید علاقه شما نسبت به ولایت فقیه بر ما پوشیده نیست. به تفسیر شما درباره ولایت فقیه هم اگر کاری نداشته باشیم، که از مواضعتان تا حدودی معلوم است، میخواهم عرض کنم: علاقه کافی نیست، ولایتمداری در عمل باید ثابت شود.
در خاتمه از اینکه تلویحاً شنوندگان منابر بنده را سطحینگر قلمداد فرمودهاید، با آنکه بیاحترامی به ایشان است و من از جانب شما از آن بزرگواران عذرخواهی میکنم، از شما تشکر میکنم که خواستهاید بار مسئولیتی سنگین را از دوش بنده ضعیف بردارید. همچنین از توهینهایی که تلویحاً و تصریحاً در حق بنده ناچیز روا داشتهاید، به دلیل حق بزرگی که پدر گرامی شما بر من دارند درمیگذرم.
با تشکر
علیرضا پناهیان
منبع: http://www.tabnak.ir/fa/news/229186/پاسخ-دکتر-علی-مطهری-به-سخنان-حجتالاسلام-پناهیان-جوابیه-آقای-پناهیان