سفارش تبلیغ
صبا ویژن

السلام علیک یاامیرالمومنین
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

متن زیر نامه ی یکی از دوستان ساکن و در حال تحصیل دکتری در دانشگاه منچستر می باشد که به نظر مفید بود؛ لذا خدمت خوانندگان عزیز تقدیم میشه.

بسمه تعالی

بار زندگی سنگین است و جزئیات و لطایف آن بسیار، عقول عقلا نیز در اداره آن گاهی متحیر است. به اندک نرمشی آرامش حاکم می شود و به اندک تاملی ناگوار رنگ ناخوشی می گیرد که تا ابد در خاطره ها می ماند. چاره کار تنها در گذشت و چشم پوشی است در همه احوال، جز در اموراتی که عادتا نتوان یا نباید چنین کرد، که البته کار هر مدعی نیست که چنین کند، صبر می خواهد و تمرین نفس، تا خود را کشت مبادا دیگری دل شکسته نگردد. موارد بسیاری از این جنس را قطعا تجربه خواهید کرد.


 
اهل نصیحت نیستم که خود بسیار مشتاق و نیازمند به آنم، اما هنوز اهلش را نیافته ام. مدعی بسیار است و اهلش نادر، و نوادر در دسترس همگان نیستند، که اگر چنین بودند دیگر نوادر نبودند. خلوت ها نوادر را می سازند نه جلوت ها. شاید از باب انتقال تجربه به عنوان برادری مسلم مرا به نگاشت واداشت. مثل معروف است که آزموده را آزمودن خطاست. در هر حال چند نکته به هر دوی شما بزرگواران:
 
از این پس باید بر هر نقصی چشم بست و نباید با معیار انتظارات قبلی و فعلی و آتی و ساخته های ذهنی، وقایع و حقایق موجود را سنجید و قضاوت کرد. حقیقت زندگی چیزی است که تنها با تجربه آن می توان به آن پی برد. فرد و خانواده ای نیست که نقصی یا نقص هایی در آن نباشد. همه ناقص اند. باید با دیده اغماض نگریست و نباید نواقص را پتکی کرد بر سر همسفر. این مشکل از ابتلائات شایع خانواده ها و از آفات رفتار با اقوام سببی است. من در این مسیر بارها و بارها و بارها و بارها و بارها نفس خود را شکنجه کرده ام گاهی موید و موفق بوده ام و گاهی افسوس که چنین نبوده است. اما شما صبر پیشه کنید در همه احوال، امید که در همه موید و موفق باشید.
 
آنچه معیار است اسلام است. افسوس که این جنس حرف ها در زمان ما تنها شعار شده اند و بستر زندگی ها از آن تهی، اسلام نیز گوناگون تفسیر شده و گاهی درک اسلام حقیقی بسیار سخت. اما شما با اسلام رفتار کنید، نواقص و انتظارات را به صفر رسانید. انتظارات سم وجود معصوم زندگی است. از کمبود ها و خطاهای قابل عفو بگذرید تا دریای آرام زندگی طوفانی نگردد: الا تحبون ان یغفر الله لکم؟
 
با دیگران و دیگر زوجین خود را نسنجید و بنای زندگی خود را با برداشت از زندگی دیگران بنا نکنید که بعدها سخت نادم می شوید. در عالم هر چیزی بر مداری است. مدار چرخش ما اگر هم بر حول یک محور باشد لزوما با شعاع یکسانی نیست تا نتیجه عین هم گردد. گهی هم تند گهی هم کند است. تنها رابطه زندگی خود را با خدا تعریف کنید و بر مدار او حرکت کنید. شعاعش دست تو نیست. کندی و تندی آن نیز دست تو نیست. آنچه بر توست ثبوت در محور اوست. او خود به قدر لازم و مقتضی جزئیات را تنظیم می کند. جز او هم کسی دخلی ندارد: لا موثر فی الوجود الا الله.
 
اول زندگی شیرین است اما پس از آن ابتلائات است حتی اذا بلغت الحلقوم، که دائما سراغ ما را می گیرد هر چند بر خلاف میل ما باشد: احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لا یفتنون؟ بارها کاسه صبر لبریز می شود، حتی می افتد و می شکند اما گریزی نیست، ابتلا همچنان گریبان گرفته است. لذا روابط خود را نیز از ابتدا تعریف کنید نه آنقدر در دل همدیگر روید که جایی برای دیگران نباشد یا جا برای آنان تنگ باشد. و نه آنقدر در به روی هم ببندید که خانه جارو کشیده دل همواره در انتظار میهمان به سر برد و کسی در آن جلوس نکند: خیرالامور اوسطها. وقتی در وسط میدان باشید حرکت به جلو و عقب آسان تر می شود. حد وسط را برگیرید با رنگ گذشت و صبر تا در ابتلائات نمره قبولی دریافت کنید.
 
رابطه خود را با خانواده های خود نیز تعریف کنید. هر چیزی که بدون تعریف ماند عاقبت فاکتور مشقت می شود. نه کوتاهی منتسبین مخاطب را عامل منفی بدانید و نه بلند مرتبگی و ایستایی ظاهری اجتماعی آنان را امتیاز. افسوس که در دید عموم و نفس این ظواهر امتیاز شده است. و گاهی آنقدر تلقین می شود که باورمان می شود چیزی هست! من خود از این باب دردها کشیده ام و خون دلها خورده ام و الغوث ها فریاد زده ام. با ملاک انسانیت بسنجید، اگر چیزی داشت سعادتی است، نبود ظاهرا حسرت اما باطنا میدان ابتلا و آزمایشی سخت، تا عیار توحید تو سنجیده شود: هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند. آنکه مهم است تنها همسفر است، و دیگران تنها مسبب این همسفری، با شروع سفر نقش آنان به اتمام می رسد و تنها نقش ارتباطی اجتماعی بر آنان می ماند که خودشان نیز باید نقش خود را بشناسند تا در بافت خانواده جدید نقشی ناهمگون نزنند.
 
من تا به حال در زندگی خود را بازنده می بینم هر چند همگان مرا برنده دانند. نه زندگی که عمر خود را باخته ام. اما شما نبازید. اگر با این حال از دنیا روم حالی است با دستانی خالی و بارهایی کبود به وسعت دریا ها و عظمت کوه ها. چطور با این همه عجز می توانم این بارها را بردارم؟ آیا کسی هست به من رحم کند؟ اما هنوز هم بارقه امیدی دارم: لا ییاس من روح الله الا القوم الکافرین. شما سعی کنید نبازید. با هم کنار آیید رنگ دیگری نگیرید. یک رنگ باشید، رنگ خدا: صبغه الله و من احسن من الله صبغه؟ این طوری دیگر نمی بازید. فنا هم نمی شوید، جاودان می مانید: کل شی هالک الا وجه، شما هم اگر همرنگ او باشید می مانید. زندگی بهترین عرصه تمرین یک رنگی است. با آلودن ان به دیگر رنگ ها آن را از معصومیت نیاندازید.
 
در هر مورد خود را تسلیم خدا کنید. ببینید خواست او چیست؟ خلاف میل همسفر حرکت کردن و از او یک رقیب ساختن خروج از مدار حرکت است. برگشت دوباره به مدار بسی هزینه دارد. اینجاست که نفس کشی نه تنها حرام نیست بلکه واجب هم هست. خود را بکش تا بالا روی. تا یوسف درون در زندان نباشد، بر تخت سلطنت نمی نشیند. تا دانه ای زیر خاک نرود درختی بلند قامت نمی گردد.
 
احساس و عاطفه بخشی از وجود است. در صحرای کربلای که میدان خون است رنگ عاطفه را بارها رصد می کنیم، حتی در قتلگاه. با دهنه عقل و تعقل گرایی نمی توان اسب چموش زندگی را رام و کنترل کرد. توجه به احساسات هم در حد اشد خمیرمایه زندگی است. تعقل را بگذار برای تنظیم روابط اجتماعی و مباحث اساسی زندگی. وقتی وارد فضای خانواده شدی مخصوصا فضای خلوت خود، تعقل را پشت در بگذار و میدان را به دست عاطفه بسپار. بگذار هر چند ساعت هم که خواست جولان دهد.
 
چند چیز دیگر از لوازم است:
فرزند زیاد (حداقل 4 تا)، هر شب در کنار خانواده بودن آقای خانواده (پرهیز شدید و شدید از ماموریت ها و دوری از خانواده)، حضور خانم در خانه نه کار در بیرون (آفت کنونی جامعه که نتیجه آن از دست رفتن جمال روحی خانم است) از لوازم نباختن در قمار زندگی است.
 
زندگی صحیح (نه صرفا احساسی و نه صرفا عقلی) دنیایی می سازد که دیگران که خود را در عالم می بینند شما عالم را در خود می بینید.


[ یکشنبه 90/12/21 ] [ 9:55 صبح ] [ Mohajer 145 ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 49
بازدید دیروز: 13
کل بازدیدها: 372116